تمثیلات اخلاقی، تربیتی (جلد دوم)
67,500 تومان
75,000 تومان
%10
67,500 تومان
75,000 تومان
%10
اثر حاضر جلد دوم از کتاب تمثیلات اخلاق-تربیتی نوشته محیالدین حائری شیرازی است. جلد دوم این کتاب به موضوع سیر و سلوک و تربیت نفس از جمله رشد و شکوفایی انسان و شیطان شناسی، نقش تربیتی مصائب و مشکلات، توسل، زیارت و محبت اهل بیت و... میپردازد. آرزوها و تعلقات، عبادت و بندگی، مراقبه، هم نشین و.... از مباحثی هستند که در این کتاب زیر عنوان یاد شده مطرح شدهاند.
اثر حاضر جلد دوم از کتاب تمثیلات اخلاق-تربیتی نوشته محیالدین حائری شیرازی است که در دفتر نشر معارف به چاپ میرسد.
جلد دوم این کتاب به موضوع سیر و سلوک و تربیت نفس از جمله رشد و شکوفایی انسان و شیطان شناسی، نقش تربیتی مصائب و مشکلات، توسل، زیارت و محبت اهل بیت و... میپردازد. آرزوها و تعلقات، عبادت و بندگی، مراقبه، هم نشین و.... از مباحثی هستند که در این کتاب زیر عنوان یاد شده مطرح شدهاند.
علاقهمندان به کتابهای اخلاق اسلامی مخاطبان این کتاباند.
کار، تلاش و همت
دنیا، دنیای حرکت و تلاش است
محل شنا: دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم، دنیای حرکت است. شما چیز ساکنی نمیبینید. سلولهای بدن ما یک ثانیه بیکار نیستند و با شتاب در حال کارند. فکر ما یک لحظه بیکار نیست. کار، محل شنای انسان است. اگر فضای شنا برای شناگر مساعد و مناسب باشد، رشد میکند. مردم ما باید کار را بهعنوان حیاتیترین چیزی که برایشان لازم است، بشناسند. داشتن کار از داشتن خانه و غذا لازمتر است؛ زیرا کیفیت غذا را میتوان پایین آورد و با همان کیفیت پایین زنده ماند؛ اما اگر کسی «کار» نداشت، اختلال و دیوانگی پیدا میکند.
همّت و هدف
ریسمان و دلو: «همّت» همانند ریسمان است و «هدف» همچون دلو. هدف بزرگتر، همّت والاتر و بلندتر میطلبد؛ همانطور که دلو بزرگتر ریسمان محکمتر میخواهد.
تلاش نکردن مساوی است با سقوط
رکاب زنی: برای اینکه از دوچرخه نیفتی، باید رکاب بزنی. اگر رکاب بزنی نمیافتی؛ اما اگر پایت را از روی رکاب برداری یا پا نزنی، سقوط میکنی. این عالم نیز همینطور است. آنها که میخواهند سقوط نکنند، باید پا بزنند، کار کنند و همهٔ سعی و تلاششان را برای پیشرفت بهکار گیرند.
اثر تربیتی کار
غذا: کار بهمنزلهٔ غذای قلب است. اگر کار لغو باشد، مثل غذای فاسد و مسموم مضر است و روی قلب اثر میگذارد. اگر کار صحیح و سالم باشد، مثل غذای مناسب برای قلب اثر تقویتکننده دارد. بیکاری مانند غذا نخوردن است. چطور وقتی انسان غذا نخورد، قلبش ضعیف میشود و میمیرد، بیکاری هم دل انسان را میمیراند. ازاینرو اخلاق بچهها را باید به کار صحیح زنده کرد. زندگی بچه باید از کار پر باشد؛ زندگی بزرگترها نیز باید همینطور باشد. شما وقتیکه یک، دو یا چند ساعت بیکار بنشینید، فکر میکنید انرژی از دست ندادهاید؛ پس قوای شما از بین نرفته و خسته نشدهاید؛ اما برعکس، دل و روح از بیکاری خسته میشود، و بیکاری مانند بیقوتی برای روح انسان است.
روح انسان آفریده نشده که بیکار باشد. این است که گاهی انسان در نتیجهٔ بیکاری دیوانه میشود و عقلش از بین میرود. اگر به دیوانهای کار مناسب بدهند، حتی ممکن است عقلش بهتدریج به او برگردد و احیا شود. کار بهخودیخود غذایی برای روح است، و انسان بهتدریج با کار رشد میکند و جان میگیرد و زندگی جدید پیدا میکند.
شما باید برای بچههایتان کار مناسب داشته باشید. بازی برای بچه یک نوع کار و اسباببازی وسایل کار است. باید کاری کرد که بچه در خود احساس نیاز بکند و بعضی از کارهای خانه را خودش از روی تشویق و علاقه به عهده بگیرد.
کار و تلاشتان موسمی نباشد
رانندگی در سربالایی: همیشه کار کنید؛ فصلی و موسمی کار نکنید. مسیر عالَم، سربالایی است؛ ماشینتان را متوقف نکنید. اگر ترمز کردید، سُر میخورید و برمیگردید. آنقدر بروید تا این سربالایی تمام شود. تا نفس دارید، بروید و ترمز نکنید.
زندگی، استراحت بردار نیست
تُشَک کُشتی: صحنهٔ زندگی، تشک کشتی است. زندگی، استراحتبردار نیست. زندگی سراسر کُشتی گرفتن است؛ هر لحظهای که در هر کجا نشسته اید و به کاری مشغولید، این وضع را دارید. مثلاً آن مردی که در مغازهاش نشسته و طمع وسوسهاش میکند که جنس را گرانتر به مشتری بدهد، مثلاً ده تومان خریده است و میگوید: «این را بیست تومان خریدهام»! طمع در حال کشتی گرفتن با اوست و عقل به او میگوید: «نکن! این عمل خلاف است».
طمع او در حال کشتی گرفتن با عقل و ایمان اوست. اگر به دروغ بگوید: «این را بیست تومان خریدهام»، او بهوسیلهٔ خودش ضربهفنی شده است. گاهی انسان در بگویم و نگویم دودل میشود و تحمل میکند؛ گاهی با دو امتیاز، سه امتیاز و ده امتیاز مغلوب میشود؛ گاهی نیز در همان قدم اول، دروغ میگوید؛ درآنصورت ضربهفنی شده است. کسانی که فوری معصیت میکنند و هیچ ناراحتی هم ندارند، مانند کشتیگیری هستند که هنوز با حریف سرشاخ نشده، پشتش به خاک برسد. اگر کشتیگیری تازهکار باشد و در برابر کسی قرار بگیرد که باتجربه و کاربلد است، همان ابتدای کار و پیش از آنکه بفهمد چهکار میکند، میبیند که خاک شد! اگر از خود او هم بپرسی، میگوید: نفهمیدم چطور شد!
گاهی شیطان به انسان مهلت نمیدهد؛ نفْس به انسان مهلت نمیدهد؛ انسان ناگهان مغلوب میشود. اگر در کوچه و خیابان زنی را دیدید و چشمتان خواست نگاه کند و نگاه کرد، ضربهفنی شدهاید و خودتان نمیدانید؛ یعنی این تشک کشتی بهپهنای کف خیابانها، داخل اتاقها، وسط ادارهها و داخل کوچههاست؛ حتی تشک خواب انسان هم جزء تشک کشتی است.
انسان میتواند از همهچیز خارج شود؛ ولی نمیتواند پایش را از این تشک وسیع بیرون بگذارد. شما یک جا را به من نشان بدهید که این کشتی در آنجا مطرح نباشد! وقتی چشمِ مردی در چشمِ زنی گره میخورد و خیالاتی برای هر دوی آنها شکل میگیرد و وسوسههایی برایشان پیش میآید، هر دو مغلوب میشوند.
فاسق گاهی خیال میکند که در فسقش پیروز شده و توانسته است برنامهای را اجرا کند؛ اما این پیروزی نیست؛ پیروزیاش بدترین شکست است. او خانوادهٔ خودش را متلاشی کرده است؛ چون وقتی به خانه برگردد، آن مهربانی همیشگی را ندارد. زنی که بهوسیلهٔ او فاسد شده نیز وقتیکه به خانهٔ خودش برگردد، دیگر آن زن پاکدامن نیست. پس فاسق پیروز نشده؛ فاسد شده و فاسد کرده است.
انسان باید همیشه آماده باشد، درست مثل کشتیگیری که در طول سال مسابقه دارد، و برای همین همیشه ورزش میکند تا بدنش روی فرم باشد. انسان نیز باید کارهای لازم را انجام دهد و برای یکیک اعضایش تمرین ویژه داشته باشد تا در وسط کشتی نفسش بریده نشود؛ باید برنامهای داشته باشد برای اینکه توان و نیرو پیدا کند؛ برنامهای داشته باشد که عضلاتش قدرت و مقاومت پیدا کنند؛ برنامهای داشته باشد تا بتواند فنون لازم را خوب یاد بگیرد؛ برنامهای داشته باشد برای اینکه بتواند ظرافتها، دقتها و ریزهکاریها را خوب متوجه شود؛ برنامهای داشته باشد برای اینکه بتواند از غفلت حریف استفاده کند و مواظب باشد که غفلت نکند تا از غفلتش سوءاستفاده کنند.
یک کشتیگیر برای کشتی گرفتن با حریفی همسن و معمولاً هموزن خودش آموزشهای گوناگون میبیند، بهطور مرتب تمرین میکند، و بسیار زحمت میکشد. خواب و خوراکش باید ویژه و منظم باشد. همیشه در پی آن است که نیرویش را افزایش دهد؛ همیشه و بهطور منظم تمرین میکند و برنامهٔ غذاییاش را طوری تنظیم میکند که ازنظر قدرت جسمی تنزّل پیدا نکند؛ سعی میکند کیفیت غذاهایش بالا باشد که به افزایش توانش کمک کند. همهٔ این کارها برای آن است که میخواهد برای یک کشتی پنجدقیقهای آماده و مسلط و پرتوان باشد. شش ماه، هفت ماه، ده ماه، یک سال، دو سال و ده سال تمرین میکند.
انسان نیز برای آن کشتی همیشگی که از وجودش جدا نمیشود و سرنوشتش به نتیجهٔ آن وابسته است، باید خودش را آماده کند. آخرین حد مغلوب شدن در یک مسابقهٔ کشتی این است که دست رقیب شما را بالا میبرند. داور به وسط تشک میآید و دست دو نفرتان را در دست میگیرد؛ بعد دست او را بالا میبرد و دست شما را پایین نگه میدارد. چند دقیقه هم برای او یک هورا میکشند، و شما هم برمیگردید سر کارتان. اما مغلوب شدن در کشتی نفس و عقل، نتیجهاش کشتن کسی مثل حسینبنعلی (ع) است! شما درود میفرستید بر امام حسین (ع) به این خاطر که غالب شده؛ حالآنکه یزید گمان میکرد که حسینبنعلی (ع) مغلوب شده، و خودش در این کشتی غالب شده است! امام را کشته، و زن و بچهٔ او را اسیر کرده و آنها را در شهرها گردانده است! سرهای شهدا را بر نیزه زده؛ هر کاری دلش خواسته کرده، و هرچه از دستش برمیآمده انجام داده است. اینها مغلوبشدگی و شکست است؛ اینها برای آن است که نسلهای بعدی از گذشته عبرت بگیرند و ببینند که غلبه کردن در چهچیز است و مغلوب شدن در چهچیز.
هماکنون که ما اینجا نشستهایم، مردم عزیز دزفول دارند سوگواری میکنند! زیرا دیروز عصر موشکهای عراق این شهر را کوبیدند و عدهٔ بسیاری از مرد و زن و کودک، و بزرگ و کوچک را کشتند یا مجروح کردند، و خانههای مردم را ویران کردند! صدّام گمان میکند حالا که موشک دقیقاً به دزفول خورده، این غلبه است. اگر این غلبه باشد، آن کاری هم که یزید کرد، غلبه بود! اگر اینکه عدهای در دزفول کشته شوند مغلوبشدگی است، آن چیزی هم که در صحنهٔ کربلا اتفاق افتاد، مغلوبشدگی بود! نه، هرگز!
نه آنچه یزید کرد غلبه بود و نه آنچه صدّام میکند غلبه است. صدّام تاریخ را مطالعه نمیکند؛ از تاریخ عبرت نمیگیرد. او خودش را برای چنین کُشتیای آماده نکرده و ضربهفنی شده است. او با نفس و هوای خود کشتی گرفته و شکست خورده است.
تاریخ دمبهدم تکرار میشود و به شما نشان میدهد که عاقبت حملهٔ صدّام چه خواهد شد. دیر یا زود آثار کارش به خودش بازمیگردد؛ همچنانکه شاه مغلوب شده بود و خودش نمیفهمید. چندین سال مرتب و پیدرپی ضربهفنی میشد و خودش نمیفهمید صبح و ظهر و شب دروغ میگفت! در این موعد و در آن موعد دروغ میگفت! تظاهر و خیالبافی میکرد؛ فریب میداد؛ نوکر و سرسپرده بود؛ همهٔ اینها را داشت؛ اما عاقبتش آنطور شد؛ کسی که او را به قدرت رسانده بود، حاضر نشد به او پناهندگی بدهد! امریکا به او پناهندگی و اجازه ماندن در کشورش را نداد. خدای تعالی میخواهد نشان دهد که آنچه شیطان میکند، مغرور کردن انسان است؛ سپس انسان را در وسط حیرت و سرگردانی رها میکند. به صدّام وعده میدهند، نوید میدهند، و تشویق و ترغیبش میکنند؛ ولی تا موقعی که به او احتیاج دارند؛ اما همینکه صدّام به آنها احتیاج پیدا کند، سیاستشان اقتضا نمیکند که از وی حمایت کنند و خودشان را بهخاطر او زشت جلوه دهند.
سران کشورهای اسلامی که با امریکا در زمینههایی همچون نظامی، فرهنگی و اقتصادی پیمان میبندند، امریکا تا موقعی که مصرفشان نکرده است، آنها را در جیب خود نگه میدارد؛ اما همینکه خودش را بهوسیلهٔ آنها تمیز کرد، دیگر به آنها پناهندگی هم نمیدهد که به کشورش بیایند؛ چون به حیثیت امریکا لطمه میخورد! همانطوری که شما وقتی از دستمالکاغذی استفاده کردید، دیگر به او پناهندگی نمیدهید که به جیبتان بیاید؛ همچنانکه دیدیم شاه برای امریکا مانند دستمال توالت بود؛ از شاه برای ریختتن خونهای پانزدهم خرداد ۱۳۴۲ و هفدهم شهریور ۱۳۵۷ و موارد متعدد دیگر استفاده کرد، و آنگاه که او خوب خونآلود شد، دورش انداخت. امریکا میخواست کسی دیگر را روی کار بیاورد که او به شاه بسیار فحش بدهد؛ یعنی قصد داشت بهوسیلهٔ قدرتی دیگر دست خودش را پاک کند؛ اما خدا مهلتش نداد. عملکرد امریکا در جاهای دیگر اینطور است؛ در کشورهای دیگر که امریکا فردی را سر کار میآورد، هرگاه وی آلوده شد، او را میبرد و فردی دیگر را میآورد که به او فحش بدهد! همچنانکه صدّام در ابتدای کارش اینطوری نبود؛ حکومتش تندروترینِ حکومتها در برابر اسرائیل بود! او حاضر نبود با مصر ارتباط برقرار کند، به دلیل آنکه مصر حاضر شده بود در معاهدهٔ کمپدیوید شرکت کند. اما اکنون خود صدّام توصیه میکند که اسرائیل را به رسمیت بشناسید. اینها همهشان ضربهفنی شدهاند. سیاستمداران بزرگ میآیند کنارشان مینشینند و یکشبه ضربهفنیشان میکنند.
نظری هنوز ثبت نشده اولین نظر را شما ثبت کنید !